🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤
🌟ولَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی
🌟عیون أخبارالرضا علیه‌السلام، ج۲ ص۱۳۶.


🖤رمان تاریخی، بصیرتی و معرفتی #شاهزاده_ای_در_خدمت


🌟قسمت ۱۱۶

چند دقیقه از رفتن انس نگذشته بود که باز درب خانه را زدند.. و از سرو صدای پشت درب مشخص بود که ابوبکر و آن فرد یهودی به همراه جمعی از مهاجرین و انصار پشت درب هستند...درب باز شد و جمع وارد اتاق علی علیه السلام شدند...

پس از عرض سلام، انس بن مالک از جا بلند شد و با اشاره به آن مرد یهودی گفت:
_ایشان اینک داخل مسجد شدند و گفتند: وصی حضرت محمد صلوات الله علیه و آله کجاست؟..مردم اشاره به ابوبکر کردند..این مرد یهودی به ابوبکر گفت:«میخواهم از تو سوالی بپرسم که غیر از پیامبر یا وصی پیامبری آن را نمیداند!» ابوبکر گفت:سوالت را بپرس!..این مرد جواب داد:«خبر بده به من از آنچه خداوند نمیداند و از آنچه برای خدا نیست و از آنچه نزد خدای عزوجل نیست!!!» در این هنگام ابوبکر گفت: ای یهودی این سخن زنادقه ( که اصلا خدا را قبول ندارند) هست!...و سپس ابوبکر و این مسلمان های حاضر، این شخص را هو و مسخره کردند!...و سپس عبدالله بن عباس از جا برخواست و گفت: «با این مرد به انصاف برخورد نکردید اگر جوابش را میدانید که بگوییدش و اگر نمیدانید ببرید نزد کسی که جواب سوالش را میداند! که من از رسول خدا (صلوات الله علیه و آله)شنیدم که در حق علی علیه السلام فرمود:«پروردگارا به قلب علی (علیه السلام) قوت و نیرو ببخش و بر زبانش ثبات و قِوام بده.»..و این شد که ابوبکر و حاضرین نزد شما آمدند تا ابوتراب جواب سوالات را بگوید که بی شک اگر جوابی باشد در نزد شماست و لاغیر و...

در این هنگام انس ساکت شد و ابوبکر به سخن در آمد و گفت:
_ای ابا الحسن این یهودی از من سوالات زنادقه را پرسید!

علی علیه السلام نگاهی به جمع انداختند و فرمودند:
_چه میگویی ای یهودی؟

ابوبکر نگذاشت آن یهودی حرفی بزند و زودتر گفت:
_میگوید ازتو سوالی دارم که جوابش را فقط پیامبر یا وصی پیامبر میداند!

علی علیه السلام رو به آن شخص یهودی گفت:
_سوالت را بپرس.

یهودی سوالات را برای حضرت گفت... حضرت علی (علیه السلام) بدون تعلل فرمودند:
_اما آنچه را که خداوند متعال نمی داند؛خودِ شما یهود هستید که میگویید «ان عزیر ابن الله، والله لا یعلم أن له ولدا» عُزَیرِ پیامبر پسر خداست و حال آنکه خداوند عزوجل نمیداند که پسری دارد!!
و اما آنچه که نزد خداوند سبحان نیست؛ظلم و عجز نزد خدای متعال نیست.
و اما آنچه که برای خدای منان نیست؛ برای خدای متعال شریکی نیست.

با تمام شدن سخن مولا علی علیه السلام ، جمع در بهت و سکوتی عجیب فرورفت ، گرچه همگان میدانستند که براستی علی همان حق و حق همان علیست اما انگار این مسأله هر روز و هر روز باید خود را به رخ این جمع پیمان‌شکن میکشید که حق را به حال خود گذاشتند.. و باطل را چسپیدند

و سکوت جمع با صدای ان یهودی شکست.
یهودی با شنیدن جواب سه سوال خود ،با صدای بلند گفت :
_«اشهد ان لا اله الا الله وان محمدا رسول الله وأنک وصى رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم» شهادت می دهم که خدا یکی هست و محمد [صلوات الله علیه و آله] رسول خداست و مُسَلَّماً تو (علی بن ابی طالب [علیهما السلام] وصی رسول الله [صلوات الله علیه و آله] هستی.

در این هنگام ابوبکر و مسلمان ها رو به علی علیه السلام گفتند :
_ای برطرف ‏کننده ‏ى غم ها.

ابوبکر از جا برخواست و به تبع او مهاجرین و جمع پیش رو هم بلند شدند و سر مبارک علی علیه السلام را بوسیدند و گفتند
_ای زداینده غم ها.....

فضه که از پشت درب شاهد گفتگوی آنها بود، با دیدن این صحنه، اشکی را که گوشه چشمش لانه کرده بود گرفت و آرام زمزمه کرد:
_وای بر شما، وای برشما که نام مسلمان برخود نهادید و از اسلام واقعی بویی نبردید، وای برشما که وصی رسول الله را در بین خود دارید و او را تنها گذاشتید، وای بر شما که حق را خانه نشین کردید و ناحق را بر مسند نشاندید و اگر این کار نمیکردید و در پی علم واقعی بودید، اینک معدن علوم یکی یکی علم این جهان خلقت را برایتان آشکار می کرد و زندگیتان چنان پیشرفت می کرد که در فهم و درکتان نمی‌گنجید اما حیف و صد حیف که....


🌟ادامه دارد....


🖤نویسنده؛ طاهره سادات حسینی

قسمت بعد 117   ****   قسمت قبل 115