🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤
🌟ولَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی
🌟عیون أخبارالرضا علیه‌السلام، ج۲ ص۱۳۶.


🖤رمان تاریخی، بصیرتی و معرفتی #شاهزاده_ای_در_خدمت


🌟قسمت ۱۱۵

انس یا الله گویان وارد خانه شد، تقه‌ای به درب اتاق زد، مولا علی علیه السلام اجازه ورود داد...انس داخل شد،

ابوتراب مشغول تلاوت قرآن بود، با نشستن انس، درب قران را بست و فرمود :
_چه پیش آمده؟

انس احساس میکرد علی علیه السلام با اینکه در مسجد نبوده اما از اتفاقات خبر دارد، اخر او وصی پیامبر است و علم غیب میداند، هر چند که مردم او را خانه‌نشین نمودند اما مقام وصایت از او با رأی مردم که ساقط نمیشود ، چون این مقام الهیست و منتسب به خواست و درگاه خداوند است.

انس سینه اش را صاف نمود و گفت :
_یک یهودی وارد مسجد شده، به دنبال خلیفه رسول خدا بود و میگفت سوالاتی دارد که اگر جواب درست را بگیرد، به خلیفه رسول، ایمان می‌آورد و با او بیعت میکند و به دین خدا درمی‌آید...او سوالاتش را پرسید، اما ابوبکر در جواب دادن عاجز ماند و اینک مرا فرستاده‌اند تا اگر شما در منزل بودید و اجازه فرمودید با آن یهودی به خدمت برسند تا سوالاتش را بپرسد.

مولا، سری تکان داد و فرمود :
_بگویید بیایند .

با این حرف علی علیه السلام، انس از جا جست و با عجله به سمت درب خانه رفت تا خبر را به ابوبکر و همراهانش در مسجد بدهد..

فضه که شاهد گفتگوی آنان بود، بار دیگر آهی کشید و گفت :
_اگر ادعای خلافت می کنید ،چرا در این کار درماندید و مدام دست به دامان مولای ما هستید؟!
و آرام تر ادامه داد :
_به خداوندی خدا قسم ، همهٔ انصار و مهاجر میدانند که در این زمان جز علی علیه اسلام ولی و سرپرست و امامی وجود ندارد... آنها خوب میدانند که حق مولایم را ضایع کردند و به حب دنیا دست از حب علی علیه السلام کشیدند و او را خانه نشین کردند و اسلام را پاره پاره نمودند و خدا میداند که با این عملشان چه تعداد از مسلمانان و آیندگان اسلام را به #گمراهی و #ضلالت بکشانند....

🌟ادامه دارد....


🖤نویسنده؛ طاهره سادات حسینی

قسمت بعد 116   ****   قسمت قبل 114