🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤
🌟ولَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی
🌟عیون أخبارالرضا علیه‌السلام، ج۲ ص۱۳۶.


🖤رمان تاریخی، بصیرتی و معرفتی #شاهزاده_ای_در_خدمت


🌟قسمت ۵۲

آری هر روز که می‌گذشت، اعجازها بود که از آسمان می‌رسید، تلنگرهایی که خداوند بر بدنهٔ جامعهٔ اسلامی میزد، تا آنها که نمیدانند، بدانند و آنها که در خواب غفلت هستند، بیدار شوند و آنان که دنبال دنیا فتاده اند ، آخرت را دریابند.
تمام این اعجازها و تلنگرها که مانند پیکانی رو به سوی زمین بود و گویی نوک این پیکان چیزی نبود جز اینکه
«آگاه باشید که علی همان حق و حق همان علی ست»...
بدانید که ...
«علی در قرآن جاری ست و قران همه در علی آشکار است» ،
بفهمید و ایمان بیاورید که ...
«پس از پیامبر ، #ولی و #سرپرستی برای شما نیست جز علی»..

فضه، این دخترک شیرین سخن ، تمام این اشارات خداوند را که در قالب حرکات پیامبر یا آیات قرآن جاری بود میگرفت و به گوش جان می‌سپرد.. و انگار این مقدّر خداوند بود که دست تقدیر، او را از قصر پدرش بیرون آورد و به بهشت زندگی علی و زهرا وارد کند، چرا که او باید خود، در زمانی دیگر ، تمام آنچه را که دیده و شنیده بود و به آن ایمان آورده بود، بیرون ریزد و بر همگان آشکار کند تا شاید گمراهی به راه آید ، دنیاطلبی، عقبی طلب شود و فریفته ای راه مستقیم را بشناسد...

فضه ازخوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید، زیرا حال می دانست که همنشین «بهترین خلق» است و می‌دانست... درخانه‌ای زندگی میکند که آیهٔ تطهیر بر سر اهل خانه نازل شده ، می‌دانست محبت مولایی را به دل دارد که خداوند دل در گرو مهر او اولاد او دارد...می‌دانست که این محبت آنچنان پاک است که فقط دل‌های پاک را تسخیر می کند.

هر روز شیرین تر از دیروز می‌گذشت و روزها شتابان ،مسیر خود را طی میکرد

این روزها در مدینه خبرهای دیگری برپا بود و این‌بار نه مسلمانان ، بلکه مسیحیان اطراف، علی‌الخصوص #مسیحیان_نجران ، به طلب حقیقت پای به این شهر مقدس نهاده بودند و می‌خواستند معرکه‌ای برپا کنند تا در آن معرکه، آخرین پیامبر خدا را به سخره گیرند، اما غافل از این بودند که محمد صلی الله علیه واله حق است...
دینی که آورده حق است و خداوندش هم حق است و اسلام نیست مگر همان مسیحیت، که عیسی مسیح از آسمان آورد،اما اسلام کامل تر از مسیحیت است و‌ مسیحیت نیست مگر همین اسلام ، الفبای مسلمانیت...

🌟ادامه دارد....


🖤نویسنده؛ طاهره سادات حسینی

قسمت بعد 53_54   ****   قسمت قبل 51