🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤
🌟ولَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی
🌟عیون أخبارالرضا علیهالسلام، ج۲ ص۱۳۶.
🖤رمان تاریخی، بصیرتی و معرفتی #شاهزاده_ای_در_خدمت
🌟قسمت ۹۵
قنفذ ملعون بار دیگر راهی خانهی علی علیه السلام شد..
فضه در کنار بانویش زانو زده بود و سر حسنین کوچک را به آغوش میکشید و زینبین دامان مادر را سخت چسپیده بودند.
قنفذ ملعون و سربازان همراهش نزدیک خانه شدند و چون درب نیم سوخته ،به گوشهای افتاده بود،به راحتی وارد خانه شدند...
حیدرکرار با دیدن #هجوم دوبارهی این قوم مظلومکُش به منزلش که همان خانهی دخت رسولالله بود،... همان خانهای که حدیث شریف کساء در آن نازل شد، همان خانه ای که جبرئیل امین بارها و بارها به اینجا نزول اجلال فرموده بودند و به این امر مباهات میکردند....
جمعیت که وارد شد، علیِ مظلوم به سمت شمشیرش روان شد و قبل از اینکه دست مبارکش به آن ذوالفقار در نیام برسد، جمعیتی از شیاطین انسان نما، دورهاش کردند...
فضه با دو دست بر سر زد و میخواست به مولایش کمک کند و شمشیر را به دست مبارک ولی بلافصل پیامبر برساند اما در آن هیاهوی نامردان مردنما نشد...
حال که علی علیهالسلام از شمشیرش جدا افتاده بود، مهاجمین نفس راحتی کشیدند و با شمشیرهای برهنه، دور تا دور ولیّ خدا را گرفتند،...
ناگهان نانجیبی از ترس اینکه علی علیهالسلام، این قهرمان قهرمانان و پهلوان دوران در حرکتی آنان را کنفیکون کند، سریع ریسمان بر گردن مولای ما انداخت و عده ای دیگر به او هجوم آوردند و دستان مبارک خلیفه ی بلافصل بعد از محمد صلی الله وعلیه واله را بستند...
و فاطمه سلام الله علیها...چون این صحنه را مشاهده کرد، با حالی نزار ، همانطور که چادری را که فضه بر سر او نهاده بود و زینب کودک با دستان کوچکش به آن چنگ، انداخته بود، جلو میکشید؛ سراسیمه در حالیکه یک دست به پهلوی مبارکش داشت، خود را بین امامش و جمعیت مهاجم انداخت،تا مانع بیحرمتی به ولیّ زمانش شود...
اما این قوم ظالم و ستمگر....
کمتر از آن بودند که رحم به زنی بی پناه کنند، نه اینکه بگویم رحم به دخت پیامبرشان، هموکه خشم و رضایش خشم و رضای خداوند است کنند، نه اینکه حرمت زنی را که پیامبر،سرور زنان دوعالم نامیدش، که سوره ی کوثر برای تولدش نازل شده بود....
بلکه رحم به زنی بی پناه و آبستن که تازه طفلش را کشته بودند ،بکنند....
آنان دلی در سینه نداشتند که بفهمند رحم و مروت دیگر چیست؟!آنها بویی از مردانگی و مروّت نبرده بودند که بر زنی بیمار رحم کنند...
فاطمه که خود را به علی رسانید،باران مشت و لگد و تازیانه بر سرش باریدن گرفت.....
قنفذ ملعون چنان با تازیانه بر بازوی مادرمان زد که اثر آن تازیانه پس از شهادت فاطمه سلام الله علیها، همچون بازوبندی در بازوی او باقی بود،....
لعنت خداوند بر قنفذ باد که دل تمام شیعیان را تا ظهور حجت حق، داغدار و زخمی کرد....😭😭😭
بالاخره به ضرب تازیانه و غلاف شمشیر ، یک زن را از ولیّ زمانش دور کردند و چه سخت گذشت بر حسنین که کتک خوردن مادر دیدند....
چه غم جانگداز بر جان زینب افتاد، او که هنوز در بهت میخ گداخته و اثر خون سینه ی مادر بر آن بود ، باز سیلی و روی کبود مادر و تازیانه...تازیانه...روح او را شکست... و چه سنگین بود برای فضه،دیدن این صحنه ها....او باور نداشت که نامردانی با دخت پیامبرشان چنین کنند...
شکسته باد آن دستی که صورت مادر ما را کبود کرد و مقدمه ی سیلی خوردن رقیه های کربلا را فراهم کرد،....😭
لعنت شود آن کسی که تازیانه بر بدن مادر ما، نواخت که مقدمه ی کتک خوردن زینب سلام الله علیها را در نینوا رقم زد....😭
بسوزد جگری که جگر آل طه، پنج تن آل عبا را با بوجود آوردن این صحنه ها خون نمود، تا دیگرانی جرأت خون کردن جگر مجتبی را پیدا کنند....😭
فضه می دید و زمین و آسمان شاهد بود که مادر ما درحالیکه دست به دیوار گرفته بود دنبال حیدر کرار با دستان بسته،روان بود...😭😭😭
ای آسمان کور باد چشمانت که دیدی،مولای عرشیان و فرشیان را دست بستند و بر این واقعه،خون گریه نکردی...
و ای زمین؛ اُف بر تو باد که دیدی ابوتراب را ریسمان بر گردن،کشان کشان به مسجد میبرند و دهان باز نکردی و این قوم ستمگر را نبلعیدی.....
وای از دل مهدی زهرا سلاماللهعلیها...
عمرم فدای دل داغدارت که به خاطر گناهان چون منی اجازه ی ظهور نداری تا بیایی و مرهم نهی بر این غم سربسته...😭😭😭😭
🌟ادامه دارد....
🖤نویسنده؛ طاهره سادات حسینی
قسمت بعد 96 **** قسمت قبل 94