🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤
🌟ولَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی
🌟عیون أخبارالرضا علیهالسلام، ج۲ ص۱۳۶.
🖤رمان تاریخی، بصیرتی و معرفتی #شاهزاده_ای_در_خدمت
🌟قسمت ۸۱ و ۸۲
کم کم هیاهوی داخل مسجد فرونشست انگار آنچه میباید رخ دهد، رخ داده بود و بانیان مجلس خیالشان بابت بیعت پوشالیشان راحت شده بود...
فضه آرام لای درب را باز کرد و متوجه شد مردم دسته دسته از درب مسجد بیرون میآمدند آنها وارد کوچههای مدینه میشدند و به هرکس میرسیدند، با شیطنت او را شناسایی میکردند و بالاجبار دست او را در دست ابوبکر قرار میدادند و به اصطلاح برای ابوبکر بیعت میستاندند..
براء بن عازب که همراه جمعیت بیرون رفته بود، با دیدن این صحنه،به سرعت از بین آن جمع بیرون آمد و شیونکنان خود را به مسجد رساند...
از آن طرف، یاران با وفای پیامبر در منزل ایشان جمع بودند...سلمان که از زمان ارتحال پیامبر صلیاللهعلیهواله در کنار علی علیهالسلام بود... و فضه شاهد این ماجرا بود که سلمان مدام حواسش پی ولیّ بلافصل پیامبر و خدمت مولا علی علیهالسلام بود، علی طبق وصیت پیامبر صلیاللهعلیهواله که فرموده بودند غیر از علی علیهالسلام کسی غسلش را برعهده نگیرد و علی به کمک جبرئیل،پیکر مطهر پیامبر صلیاللهعلیهواله را غسل داد به این طریق که هر عضوی را میخواست غسل دهد، برایش توسط ملائکه برگردانده میشد.
وقتی غسل و حنوط و کفن او به پایان رسید، علی علیهالسلام به سلمان امر کرد تا به همراه ابوذر و مقداد و فاطمه سلاماللهعلیها و حسن و حسین که کودکانی بیش نبودند داخل اتاق شوند و فضه هم با این جمع همراه بود...علی علیهالسلام جلو ایستاد، آنها هم پشت سر او به صف ایستادند و بر پیکر پیغمبر نماز خواندند...
قبل از اینکه مهاجرین و انصار وارد اتاق شوند و ده نفر ده نفر بر پیکر پیامبر صلیاللهعلیهواله نماز بخوانند،...
سلمان خود را نزدیک علی علیهالسلام نمود و آرام گفت :
_این مهاجرین و انصار که الان پیدایشان شده، من با چشم خود دیدم،در مسجد با ابوبکر به عنوان خلیفه بیعت کردند، هم اکنون در مسجد بلوایی به پاست یکی یکی جلو میآیند بیعت میکنند، آنهم نه با یک دست، با دو دست بیعت میکنند!!
علی علیهالسلام رو به سلمان گفت :
_ای سلمان، هیچ فهمیدی اولین کسی که روی منبر پیامبر(ص) با ابوبکر،بیعت کرد، چه کسی بود؟
سلمان عرض کرد:
_نشناختمش، فقط همین قدر میدانم که او را در سقیفهی بنیساعده هم دیدم و هنگاهی که بحث بالا گرفت با انصار مخاصمه میکرد تا به نتیجهی دلخواهی برسد و اولین کسی که با او بیعت کرد «مغیره» بود بعد از «بشیربن سعید»، سپس «ابوعبیده»، «عمربن خطاب»، «سالم» غلام ابی حذیفه و «معاذبن جبل»...
علی (ع) فرمودند:
_دربارهی اینان از تو سؤال نکردم، بگو آیا فهمیدی اولین کسی که از منبر بالا رفت و با او بیعت کرد که بود؟
سلمان گفت :
_عرض کردم که نفهمیدم چه کسی بود،ولی پیرمردی سالخورده را دیدم که بر عصا تکیه کرده و گویا پیشانیاش در اثر سجده زیاد پینه بسته بود و نشان میداد در عبادت کوشاست او درحالیکه گریه میکرد از منبر بالا رفت و گفت : شکر خدا قبل از مردن تو را در اینجا دیدم ،دستت را برای بیعت دراز کن، ابوبکر دستش را جلو برد،او هم بیعت کرد و گفت :«روزی ست مانند روز آدم» و سپس از منبر پایین آمد و از مسجد خارج شد.
امیرالمؤمنین فرمودند :
_ای سلمان، آیا او را شناختی؟
سلمان گفت :
_نه ! ولی از گفتارش ناراحت شدم، مثل این که مرگ پیامبر صلیاللهعلیهواله را به مسخره گرفته بود....
امام علی (ع) رو به سلمان فرمود:
_او شیطان بود!! پیامبر صلیاللهعلیهواله به من خبر داد که ابلیس ،رؤسای یارانش در روز عید غدیرخم، شاهد منصوب شدن من به امر خداوند بودند و این که من صاحب اختیار آنان هستم و پیامبر هم به جمع دستور دادند تا حاضران به غائبان اطلاع دهند. در این هنگام شیاطین و بزرگان آنها به سوی شیطان روی آوردند و گفتند: این امت مورد رحمت خداوند قرار گرفته واز گناه دور خواهند بود، ما دیگر بر اینان راه نخواهیم یافت و نتوانیم که آنها را از مسیر رسیدن به خدا باز داریم،آنها امام و پناهگاه امن خود را بعد از آخرین پیامبر شناختند، و وای برما وای بر ما که کار از دستمان بیرون شده و در این زمان ابلیس بسیار محزون و درهم شده بود!!!!
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود :
_پیامبر صلیاللهعلیهواله به من خبر داده است که :
«ای علی علیهالسلام،ای اولین ولی خدا پس از من، بدان که بعد از من، مردم در سقیفه بر سر حق ما، اختلاف پیدا میکنند و با دلیل ما استناد میکنند ،بعد به مسجد میآیند و اول کسی که بیعت میکند شیطان است که به صورت پیر سالخوردهای جدی در عبادت،خواهد بود که این حرفها را خواهد گفت و بعد خارج شده و شیاطین خود را جمع میکند، آنها در مقابلش سجده میکنند و می گویند:
ای رئیس و بزرگ ما، تو همان کسی هستی که آدم را از بهشت راندی....
او هم می گوید:
کدام امت بعد از پیامبرش گمراه نشد؟!خیال کرده اند من دیگر راهی بر آنان ندارم؟! هان ایشیاطین؛ نقشه ی مراچگونه دیدید؟ وقتی که به حیلهی من ،آنان امر خداوند را مبنی بر اطاعت از علی و امر پیامبر را راجع به همین مطلب ترک کردند، چگونه است این فکر؟
واین بی شک همان گفته ی خداوند است «همانا شیطان حدسی که درباره آنان زده بود به مرحله ی عمل رسانید ، سپس او را پیروی کردند جز گروهی از مؤمنان» «سوره سبأ، آیه ۲۰»
آری ، فضه با چشم خود میدید که آنچه نباید اتفاق بیافتد، اتفاق افتاد و صحابه ی رسول الله به گفتار و کتابی که ایشان آورده بودند،استناد کردند و به حقی که از آنِ آنان نبود تجاوز کردند و بعد از اتمام سر سپردگی و دنیا طلبیشان تازه یادشان افتاده بود که پیکر پیغمبر(ص) هنوز بر زمین است...آنها دسته دسته وارد اتاق می شدند و درحالیکه روح ناپاکشان جای دیگر سیر میکرد، ظاهرا بر پیکر پیامبر صلیاللهعلیهواله نماز خواندند...
علی علیهالسلام پیکر پیامبر صلیاللهعلیهواله را در قبر نهاد، انگار روح زهرا سلاماللهعلیها در این لحظه به آسمان رفت،.. زهرای مرضیه، این تک دختر رسول، این مادر پدر، این سرور زنان دو عالم از دیده خون میبارید و خوب میدانست که رفتن پدر همان و ظلم های فراوان همان... عروج پدر همان و غربت دختر همان، پرواز محمد صلیاللهعلیهواله همان و تنهایی علی علیهالسلام همان....
و فضه که این غم بزرگ قلبش را سخت میفشرد باید مراقب خانمش بود تا مبادا این سوگ عظیم او را از پا بیاندازد...آن روز غم انگیز به شبی غم انگیزتر گره خورد...
🌟ادامه دارد....
🖤نویسنده؛ طاهره سادات حسینی